جنگی شدید در ذهن‏‌ها

منبع خبر روزنامه شرق

 

مریم مرامی:* احتمالا اولین تصویری که از کلمه جنگ در ذهن بسیاری از ما ایجاد می‌‌شود، انبوهی از سربازان مسلح و جنگ‌افزارهاست؛ اما در سال‌‌های اخیر و به‌طور خاص پس از اشغال شبه‌جزیره کریمه به دست روسیه در سال ۲۰۱۴، شکل جدیدی از جنگ با نام جنگ شناختی به اصطلاحی پرتکرار در ادبیات نظامی تبدیل شد. در این مفهوم، عرصه نبرد نه در زمین و هوا، بلکه در ذهن انسان است و توانایی شناختی فرد برای تصمیم‌گیری آگاهانه و به‌موقع، هدف قرار می‌‌گیرد. تعاریف مختلفی برای جنگ شناختی وجود دارد؛ از‌جمله جنگ ایدئولوژی‌هایی که به دنبال تضعیف اعتماد زیربنای هر جامعه‌ای است. اطلاعات نادرستی که از آسیب‌پذیری شناختی اهداف خود سوءاستفاده می‌کند و از ترس‌ها یا باورهای از پیش موجود که آنها را مستعد پذیرش اطلاعات نادرست می‌کند، بهره می‌برد. گستره جنگ شناختی بسیار وسیع است؛ از فرد گرفته تا دولت‌‌ها و سازمان‌‌های چندملیتی، همگی می‌‌توانند از اهداف بالقوه آن باشد. ابزار اصلی در این جنگ انتشار گسترده اطلاعات نادرست، شایعه و پروپاگاندا به منظور تخلیه روانی گیرنده‌‌های این اطلاعات (افراد) است. همه افراد جامعه آگاهانه یا ناخودآگاه، در گسترش این اطلاعات نادرست و پیامدهای آن در جامعه خود سهیم هستند. از سوی دیگر به واسطه پیشرفت‌‌های فناورانه در حوزه نانو، بایو و سایبری طیف زیادی از قابلیت‌‌ها برای ایجاد تسلیحات عصبی در حال ایجاد است که در کنار ابزارهای جنگ اطلاعاتی، بیانگر این موضوع هستند که حوزه شناختی به یکی از میدان‌‌های نبرد فردا تبدیل خواهد شد. البته این فناوری‌‌ها و علاقه بخش نظامی به آنها چیز جدیدی نیست و بسیاری از مراکز تحقیقاتی و پژوهشی نظامی و امنیتی مثل سازمان دارپا و آی‌آرپا سال‌هاست در این زمینه فعال هستند؛ اما توجه رسمی به این موضوع حاکی از پررنگ‌بودن نقش تسلیحات عصبی در نیروهای نظامی و نبردهای آینده است. پیاده‌سازی این شکل از جنگ مستلزم آن است که متجاوز درک روشنی از پویایی‌های سیاسی-اجتماعی در حال وقوع داشته باشد و دقیقا بداند چه زمانی و چگونه باید نفوذ کند تا از این آسیب‌پذیری‌ها بهترین استفاده را ببرد. سرعت و فراگیری شدید شبکه‌‌های اجتماعی، تلفن‌‌های همراه و اساسا اینترنت، حجم زیادی از اطلاعات را در لحظه تولید می‌‌کند. از سوی دیگری ذهن انسان به دلیل شیوه‌‌هایی که برای پردازش اطلاعات دارد، قادر به پردازش و صحت‌سنجی انبوهی از جریان اطلاعات نیست و اینجا دقیقا آسیب‌پذیری است که جنگ شناختی از آن نهایت استفاده را می‌‌کند و ذهن افراد یک جامعه را هدف قرار می‌‌دهد. سوءاستفاده از قدرت شناخت انسان به یک صنعت فراگیر تبدیل شده و انتظار می‌رود دستاوردهای جدید هوش مصنوعی به‌زودی فرصت‌های زیادی را برای دستکاری ذهن انسان و تغییر رفتار انسان در اختیار صاحبان قدرت قرار دهد. برای مثال می‌‌توان به اقتصاد رفتاری اشاره کرد. اقتصاد رفتاری روشی از تحلیل اقتصادی است که در آن از درک روان‌شناختی رفتار انسان برای توضیح تصمیم‌گیری اقتصادی استفاده می‌‌شود. به‌طور خاص، دانستن اینکه رفتار سهامداران یک شرکت نسبت به یک خبر چگونه خواهد بود، می‌‌تواند اطلاعات زیادی را در اختیار صاحبان شرکت قرار دهد و حتی با جریان‌سازی رسانه‌‌ای، سهامداران را به سمت حالت دلخواه مدنظر هدایت کنند. از نظر عملیاتی، این به معنای استفاده گسترده و روشمند از داده‌‌های رفتاری افراد و همچنین توسعه روش‌‌هایی برای به‌دست‌آوردن منابع جدید داده است. با حجم عظیمی از داده‌‌های رفتاری افراد که عمدتا بدون رضایت و آگاهی آنها تولید می‌‌شود، دستکاری شناختی بیشتر امکان‌پذیر شده است.

اقتصاد دیجیتال و وابستگی زندگی ما به اینترنت موجب شده شرکت‌های بزرگ روش‌های جدیدی برای جمع‌آوری داده‌ها توسعه داده باشند که کاربران لزوما قصد افشای آنها را نداشته باشند، اما نمایانگر اطلاعات شخصی افراد است. به‌طور مثال می‌توان به فیس‌بوک، گوگل، آمازون و مایکروسافت اشاره کرد. تصادفی نیست که این شرکت‌‌ها بارها به دلیل تحمیل انحصار و دستکاری داده‌‌های کاربران مورد انتقاد قرار گرفته‌اند. از آنجایی که همه آنها فعالانه با نیروهای امنیتی ایالات متحده به‌عنوان پیمانکار همکاری می‌کنند، این خطر دستکاری عمدی را برای کاربران از سراسر جهان ایجاد می‌کند. همچنین استدلال می‌شود که عدم تنظیم فضای دیجیتال نه‌تنها به نفع رژیم‌های عصر دیجیتال است، بلکه می‌تواند تأثیر درخور توجهی نه‌تنها بر شبکه‌های رایانه‌ای و بدن انسان، بلکه بر ذهن شهروندان آنها نیز داشته باشد. شاید بهترین مثال از این حوزه مدل دیجیتالی کمبریج آنالیتیکا باشد که کمک شایانی به پیروزی «دونالد ترامپ» در مقابل «هیلاری کلینتون» در انتخاب ریاست‌جمهوری آمریکا کرد. کمبریج آنالیتیکا با استفاده از پیشرفته‌ترین روش‌های پیمایشی و روان‌سنجی توانست حجم عظیمی از داده‌های اقتصادی، جمعیتی، اجتماعی و رفتاری را درباره افراد جمع‌آوری کرده و بفهمد هر‌یک از آنها چگونه فکر می‌کنند. این شرکت با استفاده از داده‌‌های شخصی کاربران آمریکایی در فیس‌بوک و استفاده از یادگیری ماشین برای آنها یک پروفایل شخصیتی-سیاسی ایجاد کرد و از این پروفایل برای هدف قرار‌دادن فرد و نمایش تبلیغات سیاسی شخصی‌شده استفاده کرد. برای مثال هوش مصنوعی این شرکت با بررسی داده‌‌های فیس‌بوک متوجه می‌‌شود شخصی دموکرات (طرفدار هیلاری کلینتون) علاقه زیادی به نگهداری اسلحه شخصی دارد. در ادامه برای این فرد تبلیغاتی (گاهی جعلی) که بیانگر نظرات تند کلینتون در مورد نگهداری اسلحه است، نمایش و هم‌زمان تبلیغات دیگری از نظرات مثبت ترامپ درباره نگهداری اسلحه نشان داده می‌‌شد و به این‌ ترتیب به لحاظ شناختی فرد را نسبت به کلینتون بدبین و به ترامپ خوش‌بین‌تر می‌کرد. جنبه جالب دیگری که در تحقیقات درباره جنگ شناختی برجسته است، روان‌شناسی سایبری (سایبرسایکولوژی) است که در تقاطع دو حوزه روان‌شناسی و سایبرنتیک قرار دارد. روان‌شناسی سایبری یک حوزه علمی پیچیده است که همه پدیده‌‌های روان‌شناختی یا متأثر از فناوری‌‌های در حال تحول مرتبط را در بر می‌گیرد. روان‌شناسی سایبری به چگونگی تأثیر انسان و ماشین بر یکدیگر می‌پردازد و بررسی می‌کند که چگونه رابطه بین انسان و هوش مصنوعی، تعامل انسان و ارتباطات ماشین به ماشین را تغییر می‌دهد. قطعا همه ما حس خوشایند پر‌بازدید‌بودن و لایک‌شدن پست‌‌های خود در شبکه‌‌های اجتماعی را تجربه کرده‌‌ایم. این حس خوشایند یکی از مواردی است که روان‌شناسی سایبری آن را مورد مطالعه قرار می‌‌دهد. حالا تصور کنید افرادی بدون آگاهی شما و به واسطه هوش مصنوعی، نظرات خاصی بر روی پست‌‌های شما بیان کرده و شما را به سمت تصمیمی خاص هدایت می‌‌کنند. موضوع دیگر در حوزه جنگ شناختی، مباحث مربوط به تفکر انسان و بحث سوگیری‌های شناختی است که می‌تواند منجر به قضاوت‌های نادرست و تصمیم‌گیری ضعیف‌شده شود یا از شناسایی به‌موقع تهدیدها جلوگیری کند. درک منشأ و انواع سوگیری‌‌های شناختی می‌تواند باعث کاهش سوءتفاهم‌‌ها شده و به توسعه راهبردهای مؤثرتری برای پاسخ به تلاش‌‌های مخالفان برای استفاده از این سوگیری‌ها کمک کند. به‌طور خاص، مغز:

– نمی‌تواند درست‌بودن یا نادرست‌بودن اطلاعات خاص را تعیین کند.

– در صورت بارگذاری بیش از حد اطلاعات، تأیید اعتبار آنها را سریع‌‌تر انجام می‌‌دهد.

– تمایل دارد جملات یا پیام‌هایی را که قبلا شنیده است، حتی اگر نادرست باشد، باور کند.

– اظهارات را در صورتی که با شواهدی تأیید‌شده باشند، بدون توجه به صحت این شواهد، صحیح می‌داند.

ابعاد جنگ شناختی بسیار فراتر از مطالب یادشده است، اما اگر بخواهیم جمع‌‌بندی درباره آن داشته باشیم، می‌توانیم بگوییم جنگ شناختی شکلی از نبرد است که قابلیت‌های رزمی غیرسخت مثل سایبر، اطلاعات، روان‌شناختی و مهندسی اجتماعی را برای پیروزی بدون درگیری با هم ترکیب می‌کند. باید پذیرفت جنگ شناختی نوع جدیدی از جنگ است که با هدف نفوذ یا بی‌ثبات‌کردن ملت‌‌ها، از افکار عمومی مردم به‌عنوان یک سلاح استفاده می‌کند.

*کارشناسی ارشد علوم شناختی، رسانه